کپشن چشمه روان

سکوتم در خور فریاد و من خاموش خاموشم

کمی شهد تبسم را به جای غصه می نوشم

ترنم بر لبم، شعری دگر از سینه می آید

هجوم اشک گاهی میکند چون چشمه در جوشم

*****

لحظه های زندگی مثل چشمه مثل رود

گاه می جوشد ز سنگ گاه می خواند سرود

سر به ساحل می زند

موج شط زندگی

لحظه ها چون نقطه ها روی خط زندگی

*****

چشمه ی جوشان شعـرم در سرم اندیشـه ها

تـــا بگویـــــم قـصه ی دل وارهــانم غـصــه ها

بــارش ابـــــر بهـــــارم بـــر زمیـــــن تشنــه لب

چون ببـــارم سبز گردد کوه و دشت و بیشـه ها

 

*****

چشمه

 

از رفتن نمی ماند حتی گر با هزاران سنگ

پایش بشکنی…

*****

به همین زودی

همه چیزتمام میشود

واین چشمه بیقرار

که از بالای کوه سرازیراست

در آغوش دریا آرام میگیرد….

متن در مورد چشمه

والدین از خود می پرسند

که چرا رودها زهرآگین هستند،

در حالیکه خود آن ها چشمه را

به سم آلوده کرده اند

 

*****

چشمه خشکیده‏ ی شعر مرا پر آب کن

بیت‏ های تشنه‏‏‏ و درمانده را سیراب کن

برگ های دفترم این روزها پژمرده اند

لااقل یک برگ را مهمان شعری ناب کن

*****

بر فرو رفتگی‌های

این سنگ دست بکش…

و قرن‌ها عبور رودخانه را حس کن…

سنگ‌ها سخت عاشق می‌شوند!…

اما فراموش نمی‌کنند

*****

ماهم که رخش روشنی خور بگرفت

گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت

دلها همه در چاه زنخدان انداخت

و آنگه سر چاه را به عنبر بگرفت

*****

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد

چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد

گر چشمه زمزمی و گر آب حیات

آخر به دل خاک فرو خواهی شد

*****

تو را به اندازه عشقی که ابر شد ابری که باران

و چشمه ای که به دریا رسید دوست خواهم داشت…