سرد است هوا
بیرون اگر میروی
دستهای مرا هم با خودت ببر!
متن عاشقانه غمگین برفی
من عاشق زمستانم
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سُر نخوری
که گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده ای
حرفم را پس میگیرم
من عاشق زمستان نیستم
عاشق تــوام !کپشن زمستانی کوتاه
دنبال من می گردی و حاصل ندارد !
موجی که عاشق می شود ساحل ندارد !
باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد !
متن ادبی عاشقانه زمستان
فصل که رخت عوض می کند دوباره عاشقت می شوم …
گیرم زمستان باشد و من آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم !
عشق تو همین شال پشمی است که نفسم را گرم می کند !
بی تابی نکن !
هی نپرس پس کی برف می بارد ؟
موهای پدرت را نگاه کن …استوری زمستانی کوتاه
بعد از این همه رنگ ، نوبت سپیدی می رسد …
بر لبم نام تو را می برم تا برف مثل قند در دل زمستان آب شود …
آدم برفی نبودم که به پایت یک شبه آب شوم …
من ؛ مو به مو سفید شدم !!!
برف میبارد و همه خوشحالند و من غمگین …
دارد رد پاهایت را می پوشاند برف !
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من
به که گویم که تو باران زمستان منی
امیدوارم روزای زمستونیت مثل دل من که از عشق تو لبریزه گرم باشه . روزای زمستونیت قشنگ
امسال زمستون خیلی قشنگه چون با تو آغاز میشه با تو نیستم با کفشمم…
جملات و اشعار زمستان برفی
الا ای برف!
چه می باری بر این دنیای ناپاکی؟
بر این دنیا که هر جایش
رد پا از خبیثی است
مبار ای برف!
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهیها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف!کپشن زمستانی
اگه برف می دونست زمین خاکی چقدر کثیفه ، برای اومدن به اون لباس سفید نمی پوشید
آرزو می کنم غم های دلت بروند زیر برف های زمستانی تا همیشه بدون غم بمان
لذت داشتن یه دوست خوب توی یه دنیای بد مثل خوردن یه فنجون قهوه گرم زیره برفه !!!!!
درسته که هوا رو گرم نمی کنه ولی تورو دل گرم میکنهعشق یعنی : چون خورشید تابیدن بر شب های دوست و چون برف ذوب شدن بر غم های دوست .
زمستان است
و میل های بافتنی
می خواهند نبودنت را ببافند
مشتاقانه
رج به رج
و من چه کودکانه دلخوشم
شال گردنی باشم
تا حواسم گرم آمدنت باشند
آغوش تو
برای زمستان من بس است
من
زیرِ بار هیچ بهاری نمی روم
زمستان
یک تو می خواهد
یک تو که دستانش را بشود
بی هیچ دلهرهای گرفت
یک تو که بشود
این خیابانهای یخ زده را
گرم قدم زد …
بودنت
حتی زمستانی ترین
روزم را بهاروار عاشقانه میکند
من نه اهل بارانم نه باد
نه عاشق زمستان، نه تابستان
من هوایی را دوست دارم که
متبرک باشد به نفسهای تو
شاید زمستان
فصلِ بهتری برایِ آمدن باشد
بیخود گول ظاهر عاشقانه پاییز را خورده بودیم
دوست داشتنت
مثل سرمای خوب زمستان است
می رود در دل و جانم…
زمستان فصل عشق و اوج زیبایی، سپیدی و به رخ کشیدن طبیعت است.
من متوجه شدم که،
در اعماق زمستان درونم
تابستانی دلپذیر وجود دارد
در این سردی
خدایا
حال و هوای هیچ خانه ای را زمستانی نکنکپشن انگیزشی
متن بیوگرافی
متن بیوگرافی غمگین