کپشن پول قرض دادن
من وقتی قرض میدم
انگار وام بلاعوض دادم.
طرف تو هر نقطهای از دنیا خودشو قایم میکنه …
*****
این پولایی که من قرض دادم
اگر پس میگرفتم
الان تو پارکینگم چند دست ماشین داشتم …
*****
ای واحد بی مثال معبود غنی
وی رازق پادشاه و درویش و غنی
یا قرض من از خزانه غیب رسان
یا از کرم خودت مرا ساز غنی
*****
بانک، جایی است که در هوای آفتابی
چتری به تو قرض میدهد
و در هوای بارانی، پس میگیرد.
*****
فردا کجا خلاص دهی آن مرید را؟
کامروز قرض دار شد از بهر آش تو
با اوحدی مباف کرامات خود، که هیچ
کاری نمی رود ز بباش و مباش تو
*****
در زیر بار قرض نماند کف کریم
با دستگیر خلق، خدا یار می شود
با گریه خنده شکرین را چه نسبت است
آخر دلی ز گریه سبکبار می شود
*****
به ما خواجه تا چند خواهید گفت
که قرض شما را ادا می کنم
ادای دگر گر چنین می کنید
به رخصت که هجو شما می کنم
*****
در شهر قرض دارم واندر محله قرض
در کوچه قرض دارم واندر سرای قرض
از صبح تا به شام در اندیشه مانده ام
تا خود کجا بیابم ناگه رجای قرض
*****
آشفتگان که آه به هم قرض می دهند
فارغ نیند یک نفس از رفت و روی هم
با تشنگی بساز که این خشک طینتان
چینند همچو ریگ روان آبروی هم
*****
گر به مثال اقرضوا قرض دهی قراضه ای
نیم قراضه قلب را گنج کنی و کان کنی
ور دو سه روز چشم را بند کنی باتقوا
چشمه چشم حس را بحر در عیان کنی
*****
مردم ز دست قرض گریزان و من به صدق
خواهم پس از نماز و دعا از خدای قرض
عرضم چو آبروی گدایان به باد رفت
از بس که خواستم ز در هر گدای قرض
*****
اگه خواستید کسی رو از خودتون دور کنید
یا پول بهش قرض بدید یا بهش زیاد محبت کنید
*****
بهتر است بدهکار باشیم، تا اینکه با پولی که
مهر و نشان ما بر آن نیست بدهی خود را بپردازیم.
*****
هر قرض که در گردن من بود ز غیری
از خون دل و دیده ادا کردم و رفتم
روی همگان چونکه به محراب ریا بود
من پشت برین روی و ریا کردم و رفتم
*****
مردم به عیش و شادی و من در بلای قرض
هریک به کار و باری و من مبتلای قرض
قرض خدا و قرض خلایق به گردنم
آیا ادای فرض کنم یا ادای قرض
*****
گر خواجه تربیت نکند نزد پادشا
مسکین عبید چون کند آخر دوای قرض
خواجه علاء دولت و دین آن که جز کفش
هرگز کسی ندید به گیتی سزای قرض
*****
بگیر کیسه پرزر باقرضواالله آی
قراضه قرض دهی صد هزار کان گیری
به غیر خم فلک خم های صدرنگ است
به هر خمی که درآیی از او نشان گیری